فاطمهفاطمه، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 3 روز سن داره
محمد حسینمحمد حسین، تا این لحظه: 17 سال و 5 ماه و 12 روز سن داره

حسین و فاطمه

بعد از مدتها میخوام برگردم حالا دوتا بچه دیگه هم اضافه شدن

در نبود بابا....

خب فاطمه خانم حالا از شما بگم و این روزها الان یک سال و چهار ماهته. نمیدونم چقدر نبود بابا رو درک میکنی یا اصلا یادته یا نه ولی خوب میفهمم که نبود مرد رو درک میکنی هر وقت بابایی رو میبینی کلی بالا و پایین میپری و قایم میشی و یواشکی و زیر چشمی نگاش میکنی اون بنده خدا هم خیلی سعی میکنه که تو رو تحویل بگیره ولی معمولا کم هم رو میبینید و اونم خیلی بچه بازی بلد نیست اینجور موقع ها خیلی دلم برات میسوزه واقعا اشکم در میاد نمیدونم باید از چه راهی این کمبود رو برات جبران کنم  واقعا حالا درک میکنم چرا اینقدر خدا به بچه یتیم سفارش کرده واقعا خیلی سخته ان شاالله که همیشه سایه پدر بالا سرتون باشه حتی از دور هم سایش رو میشه احساس کرد  تازگی...
6 بهمن 1391

در نبود بابا....

حسین جان اول از تو شروع میکنم میخوام از این روزهای تو بگم در نبود بابا. خب ما مجبور شدیم به خاطر اینکه بابا بهتر درس بخونه بیایم ایران البته یه علت مهمترش خود تو بودی که اونجا از تنهایی و بدون همباز ی بودن تقریبا داشتی به جنون میرسیدی  یعنی واقعا دچار یه مشکلات اخلاقی خاصی شده بودی خلاصه ما اومدیم و اولش که تازه چشمت به همه دلتنگیهات افتاده بود و دور و برت شلوغ خیلی خوب بود و تو اصلا یادی از بابا نمیکردی اما الان که نزدیک به دو ماهه گذشته و کم کم از اون شور اولیه فروکش کردی کم کم داره یادت میاد که بابا نیست وای کافیه یه صبح تا شب خونه باشیم تا تو شب شروع کنی به بهانه گیری  مامان چرا بابا نمیاد پس کی درسش تموم میشه خب زود بخو...
6 بهمن 1391

حمله به سفره

این هم فاطمه در حال حمله به نونها  این خانم نون خیلی دوست داره ولی نونهای اینجا بی کیفیته و ممکنه تو گلوش گیر کنه به خاطر همین ما نون رو تیکه میکنیم و میذاریم تو دهنش ولی خب بعضی وقتها هم اینطوری حمله میکنه   ...
6 بهمن 1391